رایان عشق مامانرایان عشق مامان، تا این لحظه: 10 سال و 29 روز سن داره

رایان دوست داشتنی ما

این روزااااااااا

این روزااااااا دیگه قشنگ راه میری،میدوی جیگر مامان...هرجا دلت بخئاد میری و شیطونی میکنی.دیروز بود که برای اولین بود گداشتی دمپایی پات کنم و باهم به حیاط خونه مامان جون رفتیم و کلی بهمون خوش گذشت...هروقت کفش و دمپایی پات میکردیم کلی بدت میومد و مجبور میشدیم زود درش بیاریم ولی ایندفعه نمیدونم چه جوری شد که پوشیدی و خوشت اومد و این شد اولین دمپایی پوشیدن و ددر رفتن پسرم با پای خودش... این روزاااااا خیلی بامزه تر شدی و وقتی ازت میپرسم عسل مامان کیه؟ جیگر مامان کیه؟ دو دستتو به سینه ت میزنی و میگی:من من....واااااااای که چقدر قند تو دلم آب میشه...چقدر این لحظه ها شیرین و ناب و تکرار نشدنین.... از یه ماه پیش گوشی رو برمیداری و...
19 فروردين 1394

اولین تولد پسر ناز مامان و بابا

هرچی آرزوی خوبه مااااااااااال تو..... پسر ناز مامان، پسر ناز بابا،تولد یک سالگیت مبارک باشه مامانی...ایشالا تولد صدسالگیتو جشن بگیری...                           یک سالت شده عزیز دلم...خیلی زود گذشت...پارسال تو این ساعت تازه داشتیم از بیمارستان مرخص میشدیم...خدارو شکر که با خوبی و خوشی گذشت... امسال برات دوتا تولد خصوصی گرفتیم یکی طرف فامیل بابا و یکی هم طرف فامیل مامان...ایشالا سال بعد اگه سرخونه خودمون بودیم برات یه جشن خوب میگیریم... از کادوهات بگم:عمو و زنعمو جون برات ماشین کنترلی گرفتن و بقیه کادو...
13 فروردين 1394

سال 1394

سال 93 یا همه خوبی و بدیش و تلخی و شیرینیش گذشت... برای ما که سال خوبی بود چون تو اومدی و به زندگی ما رنگ و روح بخشیدی...ولی از یک طرفم سالی پر از سختی بود چون نگهداری از تو برای ما که تجربه ای هم نداشتیم خیلی سخت بود...هم اینکه یه کم بدقلق بودی و هم تو غربت بودیم...خلاصه گذشت و الان تو عشق مامان کم کم داری یه ساله میشی، ماشالا دیگه بزرگ شدی، قشنگ راه میری،تقریبا متوجه حرفامون میشی و منظورتو بهمون میفهمونی... نم نمک آمد بهار/خوش به حال روزگار سال نو مبارک...مبارک تو باشه عزیزدلم...مبارک بابایی باشه عزیزم...مبارک برای همه...                   ...
3 فروردين 1394
1